منم زیبا که زیبا بنده ام را دوست دارم
توبگشا گوش دل .پروردگارت با تو می گوید...
تو را در بی کران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم کرد ...رها کن غیر من را.
آشتی کن با خدای خودت و غیر از من چه می جویی . تو با هر کس به غیر از من چه می گویی ....
تو راه بندگی طی کن عزیزا.من خدایی خوب می دانم.
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی که من چشمان اشک آلوده ات را دوست دارم.
طلب کن خالق خود را.... بجوی ما را ...تو خواهی یافت
که عاشق میشوی برما که عاشق می شوم برتو.
تویی زیباتر از خورشید زیبایم .تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت...
وقتی تورا من آفریدم برخودم احسنت می گفتم
مگر کسی با خدایش قهر می گردد؟؟؟
که می ترساندت ازمن؟
رها کن آن خدای دور آن نامهربان معبود آن مخلوق خود را..
این منم پروردگار مهربانت خالقت
به پیش آور دو دست خالی خود را.با زبان بسته ات کاری ندارم لیک
غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم....
غریب این زمین خاکی ام آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کسی دیگر نمی فهمد
بدان آغوش من باز است ...
قسم بر عاشقان پاک با ایمان .قسم بر اسب های خسته میدان. تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن تکیه کن بر من...
برای درک آغوشم شروع کن
یک قدم باتو گام های مانده اش بامن....
موضوعات مرتبط: آیات واحادیث ،جملات زیبا و شعر
تاريخ : یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۱ | 0:46 | نویسنده : گلزار آذران |